مردان یا ن، کدامیک در رهبری کارآمدترند؟
درست یا غلط؟
۱. مردان در مقایسه با ن رهبران کارآمدتری هستند.
۲. مردان رهبران تکلیفگرا و ن رهبران رابطهگرا هستند.
۳. مردم کارکردن برای مردان را به کارکردن برای ن ترجیح میدهند.
اگرچه زمانی این موضوع سوأل مورد بحث بود، زیرا به طور سنتی ن دسترسی به مقامهای رهبری را انکار میکردند، با توجه به تغییرات متعددی که در نقش ن در جوامع معاصر به وقوع پیوسته، تعداد رهبران زن فزونی یافته است. از لحاظ تاریخی ن به صورت موروثی از طریق ازدواج رهبر میشدند(ملکهها، رئیسان مشاغل تجاری خانوادگی) اما با رسیدن به سالهای ۱۹۹۰ تعداد نی که برای مقام رهبری استخدام، انتضاب، ارتقاء و یا انتخاب شدهاند رو به افزایش نهاده است.
این رهبران زن، از لحاظ کارآمدی، سبک و پذیرش فرودستان، تا چه اندازه با جنس مخالف خود فرق دارند؟
نکته اول این است که شواهد موجود نشان میدهند ن و مردان به عنوان رهبر از کارآمدی مساوی برخوردارند. برای مثال بازنگری ۳۲ مطالعۀ تجربی نشان داد در برخی مطالعات آزمایشگاهی عملکرد رهبران مرد به رهبران زن برتری دارد، اما مطالعات اجرا شده در موقعیتهای مدیریتی واقعی به طور کلی هیچ تفاوت جنسی را نیافتند.
دوم اینکه، آیا مردان و ن سبکهای رهبری متفاوتی را اتخاذ میکنند؟
تا سال ۱۹۵۶ پژوهشگران میگفتند مردان در گروهها تمایل دارند که برای دستیابی به هدفها، جهتیابی، عقاید، و رهنمودهایی را به گروهها ارائه دهند، در حالی که ن بر به همپیوستگی، کاهش تنش، و پرهیز از همستیزی تأکید میورزند. برخلاف تغییرات زیاد در برداشتهای ن و مردان از آن زمان تاکنون مردان هنوز هم تمایل دارند که تکلیفگرا باشند، در حالی که ن دوستانهتر و رابطه مدارترند.
اما، این تفاوتهای جنسی در رفتار گروهی ممکن نیست به تفاوتهای جنسی در سبک رهبری تبدیل شود. مردان تمایل دارند تکلیفگرا باشند، اما زمانی که رهبر میشوند ممکن است اعمال رابطهگرا را نیز به اندوختههای رفتاری خود اضافه کنند. به همین منوال وقتی که ن رهبر میشوند، ممکن است تکلیفگراتر شوند.
نکته آخر اینکه، آیا مردم کارکردن برای مردان را به کارکردن برای ن ترجیح میدهند؟
در بسیاری موارد افراد اظهار میداشتند که رئیسان مرد را به زن ترجیح میدهند. شواهد گویای این است که بسیاری از مردم این تصور را دارند که مردان در مقایسه با ن رهبران بهتری هستند. و زمانی هم که رهبران مرد و زن رفتار یکسانی دارند مردان را بالاتر از ن ارزیابی میکنند. با تغییر مدام نقشهایی که مردان و ن در جامعۀ کنونی ایفا میکنند، پرسشها و برخوردهای جدیدی بروز خواهند کرد. این موضوعها به تفکر دقیق و موشکافی بسیار نیاز دارند.
در دو دهه اخیر، تحقیقات بسیاری متوجه توانایی رهبری ن وسبک رهبری آنها شده اند . از یکسو با افزایش روزافزون مشارکت ن در نیروی کار، به تدریج حضور آنها در صحنه های مدیریتی پررنگتر می شود و این امر وم بررسی تواناییهای رهبری ن را افزایش داده است . از سوی دیگر، نرخ مشارکت ن در پستهای مدیریتی متناسب با رشد مشارکت آنها در سازمانها، افزایش نمی یابد که این مسئله نیز محققان بسیاری را برای کشف علل برانگیخته است . بخشی از تحقیقات برای بررسی دلایل عدم مشارکت ن در پستهای مدیریتی، به ویژگیهای رهبری آنان پرداخته اند . این تحقیقات توانایی رهبری ن، سبکهای رهبری ن و مقایسه آن با سبکهای رهبری مردان را بررسی نموده اند . متن حاضر مروری است بر تحقیقاتی که تا کنون در این زمینه انجام شده اند . در این متنجمع بندی نتایج موجود، نشان می دهد که تا کنون هیچ نظر مشخصی در زمینه تواناییهای رهبری ن به اثبات نرسیده است؛ همچنین محققان هنوز نتوانسته اند سبک رهبری خاصی را به طور مشخص در بین ن تشخیص دهند
تفاوت سبک های رهبری ن و مردان
در ادبیات اروپا فرقی بین زن و مرد قائل نمی شود لذا از تاکتیک های یک سانی برخوردارند اما در اسلام بین زن و مرد فرق وجود دارد ، زن ها از لحاظ جسمانی از مردها ضعیف ترند ولی اوج تفاوت در ابعاد روحی و روانی است تا جسمی.زن ها دنبال مدیریت مشارکتی هستند و مردان دنبال تسلط.
تعریف سبک :
شیوه و ادراک و برداشت مردم را از مدیر سبک رهبری می گویند.
هر کس اراده خود را بر مردم تحمیل کند او صاحب قدرت است و او صاحب نفوذ است.
مدیر کسی است که توانایی نفوذ در مردم را داشته باشد. رهبری بیشتر هنر است و ارثی ولی در ادبیات می گويند رهبری را باید آموزش داد. رهبری روند نفوذ در مردم را گويند.
تفاوت های ن و مردان
انسان ها به دو دسته تقسیم می شوند راست مغز و چپ مغز ، مردها چپ مغز هستند و زن ها هم چپ مغز و هم راست مغز هستند. لذا خانم ها از توفیق بیشتری در ارتباط پیام برخوردارند.
مردان دنبال کسب قدرتند و از اینکه مورد سؤال قرار گیرند خوششان نمی آید. و دنبال ريسك پذيري پذیری بیشتری هستند . دوست ندارند حرفشان را قطع کنند چون رشته کلام را از دست می دهند.
بیشتر دوست دارند دستور بدهند و خانم ها دوست دارند اطاعت کنند.
زن ها دنبال توافق مردها بیشتر به دنبال بردن هستند و بیشتر مذاکرات را با هدف برد و باخت انجام می دهند و دامنه برد خود را با باخت دیگران توسعه می دهند. در مذاکرات زن ها دنبال استراتژی برد برد هستند خانم ها سبک حمایتی دارند دنبال توافقند. زن ها طالب زیبایی و مطرح شدن هستند و مردان دنبال قدرت طلبی . بنابراین شیوه نفوذ در این ها متفاوت است.
و این چیزها بیشتر نسبی است وقتی بتوانیم یک دایره اطمینان رسم کنند ، اینها قطعی می شود.
میزان مشارکت ن در رده های مدیریتی :
واقعیت حاکی از آن است که میزان حضور ن در رده های مدیریتی اعم از مدیریت کلان و خرد بسیار ناچیز است.
آمار موجود بیانگر آن است که از نظر کمی حدود 08/32 درصد از شاغلان کشور بخش استخدامی و مشمول قانون را ن تشکیل می دهد . و در وزارت خانه های بدین گونه است . وزارت آموزش و پرورش 36/72 درصد ، وزارت بهداشت و درمان و آمزش پزشکی 6/16 درصد و سایر وزارت خانه ها 04/11 درصد (سالنامه آماری 1383)
تجمع ن در این دو وزارت خانه حدود 90 درصد است که این نشان فقدان تنوع مشاغل و قابل دسترس نبودن امکان تحرک شغلی برای ن است.
نظریه حصارهای شیشه ای (glass walls) و نظریه سقف شیشه ای (glass ceiling) :
در ادبیات مدیریت از استفاده حصارهای شیشه ای (glass walls) استفاده می شود. که منظور از آن حصارهای نامرئی عمودی براساس تفکیک جنسیت مشاغل شکل می گیرد.
از سوی دیگر مانع غیرقابل نفوذی در سازمان ها وجود دارد که از ارتقای ن ، فراتر از حدی که تعیین شده جلوگیری می کند. این وضعیت را اصطلاحاً سقف شیشه ای یا (glass ceiling) می نامند. در اثر وجود این مانع ن از سعود به سطوح بالاتر مدیریتی منع می شوند.
حصارهای شیشه ای مانع تحرک شغلی و سقف شیشه ای مانع از ارتقای شغلی در سازمان ها می شود.
براساس آمار مربوط به گزارش توسعه انسانی (2004) در ایران ن تنها 1/4 درصد از کری های پارلمانی را در اختیار دارند . در حالی که این میزان در نروژ 4/36 درصد و در پاکستان 8/20 درصد اتست. از سوی دیگر حضور ن در پست های مدیریتی و مشاغل حرفه ای و فنی به ترتیب 9/26 درصد است و در نروژ به ترتیب 28 و 49 درصد می باشد.
رهبری مستم طی سه مرحله است :
1- تشخیص = نوعی شایستگی شناختی یا مغزی است.
2- تطبیق = نوعی شایستگی رفتاری است.
3- برقراری ارتباط = نوعی شایستگی فرایندی است.
همانطور که قبلاً گفتیم مغز انسان دارای دو نیم کره است . نیم کره چپ مغز : بیشتر کارهای تعقلی و محاسباتی ، حسابداری
نیم کره راست مغز حوزه هنری و خلاقیت و مدیریت است.
مردان بیشتر از نیم کره چپ خود استفاده می کنند ن از هر دو نیم کره.
کسانی که از نیم کره چپ بیشتر استفاده می کنند مثل حسابدارها ، دقیق ریزبین روحیه شان در بلندمدت خشک می شود و انسان های تعقل گرا و حساب گر و منطقی هستند.
مهم ترین مرحله در رهبری مرحله تشخیص است. اگر تشخیص درست بود تجویز هم درست انجام می شود ابتدا همدلی وسپس نفوذ ایجاد می شود.
4 مشخصه رهبری از نگاه دیوی سن :
1- فراصت و هوش.
2- مهارت های انسانی کم خیلی مهم است.
3- مهارت های ادراکی که این هم اهمیت دارد.
4- مهارت های فنی.
اگر زن خود را ضعیف نشان دهد رهبری موفق نمی شود اگر تحکم هم کند باز هم موفق نمی شود باید سه فرمول تشخیص تجویز و هم دلی را سرلوحه خود قرار دهد.
برخی از رفتارهای کلیشه ای که نسبت به مدیریت و کارکنان در جامعه و عرف وجود دارد چنین است :
- ن تماتیل دارند که اام های خانوادگی را بالاتر از ملاحظات کاری قرار دهند. طبق تحقیقات انجام شده بیشتر ترک خدمت ن به خاطر همین اامات خانوادگی است.
- ن برای درآمداضافی کار می کنند. به همین دلیل پیشرفتی در کار ندارند.
- ن باز خور منفی را به صورت شخصی دریافت می کنند نه به صورت حرفه ای.
- ن برای پست های مدیریتی بالا مناسب نیستند به این دلیل که آن ها بیش از حد احساسی هستند و دلیری ندارند.
- مهمترین راهبر ن در زندگی شخصی کار کردن فراتر از حد انتظار است چون مردان به آن ها اعتمکاد داشته باشند ناچار به استفاده از این راهبر هستند. که 99 درصد این راهبرد را راهبرد اساس دانسته اند. آنها ناگزیرند کارهای تكراري داشته باشند و پست هایی در سطوح پایین سازمانی داشته باشند. بیش تر آن ها در پست های ستادی و به عنوان دستیار مدیریران صف انجام وظیفه می کنند. و به ندرت مسئولیت مدیران صف را به عهده داشته اند.
- به طور کلی در برنامه های توسعه کشورمان (با تأثیر در برنامه چهارم) نیز به ن کمتر از دیدگاه مدیریتی نگريسته شده است و به توانمند سازي ن براي مشاركت بيشتر در پست هاي مديريتي توجه چندانی نشده است. وم بازنگری مقوله ی توسعه مدیریت بارویکرد جنسیتي در برنامه های توسعه کشور به شدت احساس می شود.
راههای شکستن سقف شیشه ای یا (glass ceiling)
1- کارکردن فراتر از حد انتظار مردان.
2- انتخاب سبک مدیریت مطلوب مردان. اگر مدیر زن در سطح بالای سرپرستی قرار گیرد کار مشکل تر می شود چون مردان بیشتر علاقه مند به مقام های بزرگ و سلسله مراتب در حد حالی که ن دوست دارد در گروه های کوچک و مشارکتی کار کنند و سبک مشارکت هرج و مرج ایجاد می کند.
3 – رفتن به دنبال وظایف سخت تاکتیک جلب نظر.
4- داشتن مشاورین امین و لایق.
5- قدرت در سازمان یک قطبی است . از طریق آموزش خلع تکنیکی خود را پر کند.
6- ارتباط با همکاران با نفوذ.
7- کسب تجربه در مدیریت صف
8- حرکت از حوزه کار به حوزه های دیگر.
9- طرح بحث درباره ی ارزش های شغلی.
10- توانایی جابه جا شدن از جایی به جای دیگر.
11- کسب مدارک تحصیلی بالاتر .
12- انجام کارهای مدیریت در محیط های بیرون باعث می شود از درون هم موفق شود.
13- انجام کسب تجارب بین المللی.
عوض کردن شرکت اگر تمام کارهای بالا را انجام داد و موفق نشند شرکت را عوض کنند.
انواع سبک مدیریتی ن :
1- سبک آرام كه شامل دو بخش كاريز ماتيك (برانگيزاننده)وبازيگر (حمايت كننده) است .
2- سبک اجتماعی كه به دو قسمت سلطه جو وراهنما تقسيم ميشود.
این مدل نخستین بار در سال 1956 مطرح شد. ویژگی این مدل آن است که می تواند گونه های مختلف شرایط ارتباطی را توصیف کند. این مدل برای توصیف یک فراگرد ساده مثل پیام و رویدادهای مربوط به آن قابل استفاده است و می تواند پاسخهایی درباره طبیعت و اثر متقابل شناخت و ادراک از یک سو و تولید پیام از سوی دیگر عرضه کند.این مدل،هم برای پیام های کلامی و هم انواع پیامهای تصویری و گرافیکی قابل استفاده است.
مدل گربنر
مدل گرینبر سوالهای لاسول را بصورت زیر توسعه می دهدو مطرح می کند:
1- یک شخص / 2- یک رویداد را درک می کند، / 3- وبه آن واکنش نشان می دهد، / 4- در یک شرایط و موقعیت خاص، / 5- به خاطر مقاصد و هدفهایی، / 6- توسط امکاناتی که در دسترس دارد، / 7- به شکل و فرمی خاص، / 8- و زمینه ای ویژه / 9- برای انتقال محتوا، / 10- با نتایجی.
این مدل در سطوح مختلف مفید است و نشان می دهد که فراگرد ارتباط انسانی،یک فراگرد ذهنی ،انتخابی،متنوع و متغیر و غیر قابل پیش بینی است.در واقع سیستم ارتباط انسانی یک سیستم باز است.
مدل طراحی شده بنام مدل راهنما خوانده شده است.برن لوند در مدل خود به جای استفاده از رمز ،از کلمه راهنما استفاده می کند.که در واقع به این علت بوده که معنی رمز ،نشانه تصویری و نشانه طبیعی،هر سه را با هم داشته باشد.این مدل ارتباط فرد با محیط،فرد با فرد و فرد با دیگران را توضیح می دهد.وی در مدل خود ارتباط درون فردی و ارتباط میان فردی را تشریح می کند.
برن لوند اذعان دارد که مدل راهنمای او ممکن نیست که بطور کامل همه معیارهای یک مدل مطلوب و کامل را داشته باشداما این مدل می تواند وسیله ای باشد که تحقیقات در این زمینه را به سوی راههای بهتر معطوف گرداند.
این مدل به نقش انواع ارتباط گران میانجی بین رویداد و گیرندگان نهایی اشاره می کند.برای نخستین بار در جریان اخبار بین المللی این مدل انتشار یافت.
در مدل مک نلی ،جریان اخبار به صورت فرضی چنین در نظر گرفته می شود.اگر خبر نگار را بصورتc1 ،مسئول بنگاه خبری در آن شهر بصورت c2 و متن خبر ارسالی بصورت s در نظر بگیریم.خبری که در دسترس c2 قرار گرفته می شود ممکن است در دفتر منطقه ای کمی تغییر کند و خلاصه آن در اختیار s1 قرار گیرد.این چر خه ادامه دارد تا خبر مذکور مسیر طولانی و پر از ارتباط گران میانجی را طی کند و به گیرندگان خبر برسد.
مک کوایل درباره این مدل می نویسد: نخست حقیقت آن است که مهم ترین عمل دروازبانی خبر به ویژه در مورد اخبار بین المللی پیش از آنکه به رومه برسد اتفاق می افتد.دوم آنکه دروازبانی خبر صرفا”پذیرش یا رد یک خبر نیست بلکه میانجی ها اغلب شکل و ذات این مطلب را تا زمانی که بدست گیرندگان نهایی برسد تغییر می دهند.سوم،عمل دروازبانی خبر در مرحله انتشار از سوی وسیله ارتباط جمعی پایان نمی یابد بلکه گیرندگان ابتدایی خبرنیز اغلب نقش دروازه بانان خبر را برای دیگران ایفا می کنند و چهارم آنکه باز خورد کمتر اتفاق می افتد و اغلب اگر هم باشد با کمی تغییر انجام می شود.
-مدلی است که تفاوت بین ارتباط جمعی با ارتباط میان فردی را بررسی می کند.
- تفاوت عمده بین این دو را اینگونه توضیح می دهند:
1- ارتباطات چهره به چهره در بر گیرنده بارهای عاطفی و احساسی بیشتری است.
2- در ارتباطات چهره به چهره ،باز خورد به صورت سریع روی می دهد.
3- در ارتباط چهره به چهره بین A و B یک نوع نظارت متقاطع انجام می شود. سهم این نظارت متقاطع برایA بیشتر ازB است.بین فرد Aو X با فرد B یک رابطه منظم وجود دارد.X در واقع می تواند یک موضوع آشنا از دیدگاه B باشد.جهان تلفیقی از X هاست و این X ها ممکن است شامل X های فرد A نیز باشند.B در حوزه حسی خود X های بالقوه نا محدودی دارد.و از میان X ها آنهایی را نتخاب می کند که به حداکثر خشنودی و رضایت منتج شود.
مساله مهم این است که این Xها یا پیامها،ویژگی های یک محرک را دارند و مثل هر محرکی ،به دنبال پاسخی ظهور خواهد کرد.
مثال: فرض کنید فرد B دارد از پنجره خانه اش بیرون را نگاه می کند ناگهان شعله هایی از آتش را در خانه همسایه می بیند.در این لحظه فرد B بر اساس X هایی که در واقع بدون A به او رسیده است باید پاسخ دهد و در آن وضعیت کاری بکند.
مدل وستلی و مک لین
در این وضعیت به نقش دیگری احتیاج پیدا می شود که C نامیده می شود.این فرد C کسی است که در اوضاعی که تماس و مرتبط شدن از طرق دیگر برای B غیر ممکن است از او استفاده می کند.وجود فرد C سبب می شود که فرد B برای دستیابی به آن خشنودی و حل آن مسائل که مکررا” به آن اشاره شد از یک محیط گسترده تر استفاده کند.در واقع اثر افزایش نقشC ،گستردگی محیط برای B است.
- بر اساس این مدل این پیام ها به دو صورت پیام مفید و غیر مفید تقسیم می شوند:
- پیام مفید: پیامی است که با این هدف از سویA منشا گرفته که ادراک B را از یک X تقویت کند.
- پیام غیر مفید: پیامی است که به B منتقل می شود(چه مستقیم و چه به وسیله یک C ) بدون قصد و منظوری برای تحت تاثیر قرار دادن B از سوی ارتباط گر.
این مفهوم دلالت بر هر نوع عملی می کند که سازمانهای ارتباطی برای انتخاب یا رد و یا پس زدن مضنونهای بالقوه برای انتشار انجام می دهند.
- این مفهوم اولین بار توسط کرت لوین بکار برده شد،اطلاعات همیشه در کانالهایی قرار می گیردکه حاوی منطقه دروازه است.منطقه ای که در آنجا تصمیمها بر اساس مقررات بی طرفانه یا مقررات شخصی از سوی دروازبانان اتخاذ می شود.
مدل وایت
مککوايل در مقدمهٔ اين مدل مىنويسد: مفهوم دروازهبان خبر به طور مکرر در مطالعات مربوط به فراگرد ارتباط جمعى مورد استفاده قرار گرفته است. مفهومى دلالت بر هر نوع عملى مىکند که سازمانهاى ارتباطى براى انتخاب يا رد و يا پس زدن مضمونهاى بالقوه براى انتشار انجام مىدهند.
دنيس مک کوايل (Dinis Mcquail) استاد ارتباط جمعى در دانشگاه آمستردام از متخصصان برجسته و صاحبنظر معاصر در زمينه مدلهاى ارتباطى است.
اين مفهوم، نخستين بار بهوسيلهٔ کورت لوين در سال ۱۹۴۷ به کار برده شد. او اين مفهوم را مشابه تصميمهائى مطرح کرد که يک زن خانهدار براى خريد مواد اوليهٔ موردنياز غذا به کار مىبرد. او خاطرنشان ساخت که اطلاعات هميشه در کانالهائى قرار مىگيرد که حاوى منطقهٔ دروازه (gate areas) است. منطقهاى که در آنجا تصميمها براساس مقررات بىطرفانه يا مقررات شخصى از سوى دروازهبانان اتخاذ مىشود.
دروازهبانان تصميم مىگيرند که آيا اطلاعات يا کالاها اجازهٔ ورود و ادامهٔ عمل در کانال را خواهند داشت يا خير؟ که اگر از يک سو به اين مسئله نگاه کنيم خواهيم ديد که اين، همان جريان اخبار در وسايل ارتباط جمعى است.
ايدهٔ دروازهبان بهوسيلهٔ وايت در سال ۱۹۵۰ مورد استفاده قرار گرفت. او اين ايده را براى بررسى عملکرد دبير سرويس يک رومهٔ محلى آمريکائى به کار برد و دريافت که چنين بهنظر مىرسد که تصميمهاى او براى دورانداختن بسيارى از مضمونها، از اعمال مهم دروازهبانى است. مدلى که وايت در اين مورد مطرح کرد مدل زير است.
در اين مدل N به معنى منبع مضمونهاى خبرى است که از آن مضمونهاى خبرى N۴و N۱، N۲،N۳ بيرون مىآيد. اين مضمونها با دروازه برخورد مىکند. در آنجا برخى از اين مضمونها کنار گذاشته مىشود مثل N۱و N۴ که در مدل دور اندخته شده است و N۲۱ و N۳۱ بهصورت مضمونهاى انتخاب شده به طرف گيرندگان (M) حرکت مىکند و به آنان مىرسد.
اين مدل اگرچه بهعنوان اساس تحقيقات بعدى در زمينهٔ فراگرد انتخاب از سوى بنگاههاى خبرى مورد استفاده قرار گرفت ولى بعدها نقد و تکميل شد. به ترتيب زمان مىتوان گفت که وستلى و مکلين پس از وايت مسئلهٔ دروازهبانى خبر را در مدل خود نشان دادند.
سه تن از محققان و صاحبنظران ارتباطات، آندروش، استتس و بوستروم، در کتاب خود ارتباط در کاربرد روزانه (Communication in Everyday Use) مدلى را براى فراگرد ارتباط کلامى مطرح کردهاند که بهعنوان يک مدل خوب براى ارتباطات چهره به چهره و تا حدودى گروهى قابل استفاده است. آنها مىنويسند:
اکثر مدلهاى مطرح شده (مقصود مدلهاى برلو، شرام، وستلى و مکلين… است) براى سادهترين معناى ارتباط هستند. در حالى که در ارتباط کلامي، ميزان پيچيدگى بسيار زيادتر از يک فراگرد معمولى ارتباط است. به همين جهت در توصيف چنين فراگردي، نياز به موشکافى بيشترى است. مثلاً در مدلهاى ديگر، پيام يا رفتارهاى ارتباطي، بهعنوان نتيجهاى از عقيدهها يا ايدهها هستند که در کانالى از طريق زبان، حسها (feeling)، يا حتى عواطف (emotions)، و باورها (believes)، به يک مقصد ويژه (particular destination) مىرسد.
در ارتباط کلامى هر يک از عناصر بايد به شکل محتواء و شيوههاى مؤثر جاى بگيرد. بهعنوان مثال ارتباطگر بهوسيلهٔ رويداد محيطى (environment event) تحريک مىشود.
. ارتباطگرى که يک ادراک خاص از آن رويداد دارد، زير پوشش آن ادراکها، از آن رويداد تأثير مىگيرد.
سؤال اينجا است که اين ادراکها در عمل چگونه بخشى از پيام مىشوند. بهعنوان مثال، اگر پاسخ داده شده از سوى يک فرد نوجوان، حالت غفلتآميز و بىتفاوت گوينده را داشته باشد، ما به سرعت پيامهائى از آگاهىهاى اجتماعى دربارهٔ غفلتهاى نوجواني، مسئوليت عمومى در برابر اعمال غفلتآميز نوجوانان و همچنين داورىهائى از قبيل پائين بودن عمومى سطح دانش نوجوانان دريافت مىکنيم.
به همين ترتيب زبان و ساخت پيام نيز در اينجا دخالت دارد. اگر گوينده (همان نوجوان هيپى مانند مورد مثال) کلماتى را که به کار مىبرد نيز کلمات خاصى باشد (به اصطلاح به شيوهاى عاميانه صحبت کند) باز هم بخشى از ادراکات گيرنده را تشکيل خواهد داد که عملاً قسمتى از پيام مىشود.
بديهى است که حسها، عواطف و باورهاى فرستنده نيز بخشى از پيامى مىشود که گيرنده دريافت مىکند. مثلاً حالت خشم، ترس و غيره که در فرستندهٔ موردنظر (همان نوجوان) وجود دارد نيز قسمتى از پيامى است که گيرنده دريافت مىکند. در واقع در ارتباط، خود شخص، زبان او و سيستمهاى ارزشى (value systems) او همگى بخشى از پيامى هستند که در يک ارتباط کلامى دريافت مىشوند. بهراستى آنچه گيرنده دريافت مىکند ممکن است فقط سهم کوچکى از پيامى باشد که به او عرضه شده است.
در اکثر مدلهاى ارتباط، به دو عنصر داراى کنشهاى متقابل (two interacting elements) پرداختهاند که در آنها يک سيستم ارسالکنندهٔ پيام و يک سيستم دريافتکنندهٔ پيام که هدف و نشانهٔ موردنظر پيام است وجود دارد. اما محيط ارسالکننده شامل ظرفيت دريافتکننده براى توليد پيام، رويدادهاى بيرونى مؤثر بر ظرفيت فرستنده و گيرنده نيز ممکن است به تحريک پيام بپردازد.
بهعنوان مثال فرض کنيد دو نفر در حال ديدن و شنيدن يک برنامهٔ خبرى از تلويزيون دربارهٔ يک کشور جنگ زده باشند. ترس و وحشت ناشى از ديدن تصاوير آن برنامهٔ خبرى با هر دو بيننده برخورد مىکند اما سرانجام ممکن است يکى از آنها تحت تأثير تحريک درونى به بيان عکسالعمل و نظر خود دربارهٔ آنچه در آن کشور روى مىدهد بپردازد. اين چنين عکسالعمل ويژهاى ممکن است به توليد پيامهاى ديگرى در زمينهاى عمومىتر از جنگ آن کشور خاص منجر شود و ممکن است او که به بيان نظر خود در زمينهٔ جنگ پرداخته است سرانجام خود را در يک موقعيت و تفسير و ارزيابى فلسفى در زمينهٔ جنگ ببيند.
تحريکى که منبع آن محيط است، هميشه حالتى نمايشى مثل آن برنامهٔ تلويزيونى ندارد. يا به عبارتى هميشه حالت تصويرسازى قوى ندارد. مثلاً يک شرايط ناراحت ممکن است منتج به توليد يک پيام شود! ‘اجازه مىدهيد پنجره را باز کنم؟’ بهطور مشابه، يک شرايط ساکت ممکن است منتج به اين شود که يکى از افراد بپرسد: ‘در اين ساعت کدام ايستگاه موسيقى دارد؟’
در هر موقعيتى وقتى دو نفر يا بيشتر در کنار هم باشند، در برخى از مراحل، يکى از آنها شروع به فرستادن جنبههائى از پيام مىکند و بهعبارتي، خودش يک منبع پيام مىشود.
-این مدل حاوی چهار عنصر منبع،پیام،کانال و گیرنده می باشد: منبع و گیرنده:
- مسایل مطرح در مورد منبع (source) و گیرنده(receiver) عبارت است از مهارتهای عمومی/نگرش/دانش/سیستم های اجتماعی پیرامون/فرهنگ.
برلو که به شدّت تحت تأثیر نظریه محرک-پاسخ در روانشناسی بود، فرایند یادگیری و تفسیر را بررسی کرد. او نشان داد که چگونه فرد، همواره هم گیرنده است و هم منبع. بنابراین یادگیری، مشتمل بر فرایند تفسیر محرک-پاسخ و عمل بر مبنای پیامدهای پاسخ است. او میگوید تکرار و تواتر ممکن است پیوندهای محرک-پاسخ را محکمتر یا سستتر کند. بنابراین وقتی یک پاسخ، با پاداش روبرو میشود، آن عادت تقویت شده و وقتی پاداش نمیگیرد، تضعیف شده و در نهایت از بین میرود.
در تلاش برلو، مفهوم قصد” ارتباطی، برای برقرار شدن ارتباط مؤثر و آشکار، نقش مهمی دارد. برلو معتقد است که قصد و هدف تمامی رفتارهای ارتباطی آن است که پاسخی خاص از جانب فرد یا گروهی خاص را برانگیزد و ارتباط، هنگامی مؤثر خواهد بود، که گیرنده با تلاش کمتری پاسخ مطلوب را ارائه دهد.
مدل برلو
او پنج اصل را برای ارتباط مؤثر مطرح میکند:
1. تواتر ارائه پیام، با پاداش و بدون پاداش؛
2. رقابت محرّکی مفروض با محرّکها و پاسخهای دیگر؛
3. میزان پاداشی که در پی پاسخ بهدست میآید؛
4. فاصله زمانی دادن پاسخ و گرفتن پاداش؛
5. میزان تلاشی که گیرنده فکر میکند، برای پاسخ مطلوب باید صرف کند.
برلو مدل خود را شرح و بسط میدهد تا رابطهی میان ارتباط و معنا را نشان دهد. او تأکید میکند که عناصر ساختار زبان، بهخودی خود معنا ندارند. او در مبحثی با عنوان معنی معنی” مینویسد: ما زبان را برای بیان و بیرون آوردن معنیها بهکار ميبریم؛ در واقع این کارکرد اصلی زبان است. معنی، چیزی ذاتی و جدانشدنی از بسیاری از تعاریف زبان است. بهروشنی مشخص است که معنی، وابسته به کدهایی است که ما در ارتباط انتخاب میکنیم.»
او میگوید که معنیها در پیامها و چیزهای قابل کشف نیستند. در واقع کلمات در نهایت هیچ معنایی نمیدهند؛ بلکه معنیها فقط در آدمها هستند، که مسبّب پاسخها میشوند. آنها چیزهایی شخصی و درون ارگانیسم انسانند. معناها آموخته میشوند؛ آنها داراییهای ما محسوب میشوند؛ ما معنیها را یاد میگیریم، بر آن میافزاییم، آنها را نابود میکنیم؛ اما قادر به یافتنشان نیستیم. آنها در ما هستند نه در پیام. خوشبختانه معمولا ما افرادی را مییابیم که معنیهایی مشابه معنیهای ما دارند و در نتیجه با آنها میتوانیم ارتباط برقرار کنیم. آنانی که با یکدیگر تشابه معنایی دارند، میتوانند ارتباط برقرار کنند و اگر فاقد این تشابه باشند، قادر به ارتباط با یکدیگر نیستند. اگر معنیها، در پیامها بودند به این مفهوم بود که همه میتوانستند با هر زبانی و با هر کدی با یکدیگر ارتباط برقرار کنند. در نتیجه عناصر و ساخت زبان، فقط نمادند و بس. فراگرد (process)
برلو در مدل خود به فراگرد بسیار تأکید دارد و اعتقاد دارد که ارتباط، یک فراگرد است و حتی مدل او به مدل فراگرد ارتباط، معروف است. او در فراگرد ارتباط” مینویسد: یک فرهنگ لغت، فراگرد را چنین تعریف میکند: هر رویدادی که یک تغییر ممتد در زمان را نشان دهد، یا هر عمل یا نحوه عملی که ممتد باشد.»
او به مسئله عدم توانایی انسان در کشف واقعیّتهای فیزیکی پرداخته و معتقد است که اینگونه واقعیتهای پایه، با انسان، خلق و آفریده میشود. برلو در زمینه نگاه به عملکرد فراگرد میگوید: وقتی ما کوشش میکنیم که درباره فراگرد چیزی چون ارتباط، توضیح دهیم و در واقع آنرا مشاهده کنیم، سرانجام دو مسئله پاسخ ما خواهد شد: نخست باید پویایی فراگرد را متوقّف کنیم، در حالیکه در همان موقع ما درگیر حرکت هستیم. مسئله دوم طرز استفاده از زبان است که خود، یک فراگرد و چیزی در حال تغییر است.»
مثلاً در تئاتر میتوانیم فهرستی از اجزای تشکیلدهنده یک تئاتر را برشماریم (سناریو، بازی، کارگردان، بازیگران، صحنهپرداز و …)؛ اما اینها مجموع تئاتر نیستند؛ اینها فقط یک مخلوط هستند. اگر پویایی را نیز حاکم قرار دهیم، آن وقت این اجزا بهوسیله آن پویایی، تئاتر خوانده میشوند. البته پویایی حرکت، که وابسته به اجزاست، پدیدهای دیداری است.
از نظر برلو، علیرغم پیچیدگی فراگرد ارتباط، میتوان آنرا به یک تزریق زیرپوستی تشبیه کرد، که فقط میتوان ردیف عملیات این تزریق را برشمرد.
از مجموعه نوشتههای برلو درباره فراگرد میتوان چنین نتیجه گرفت.
1. فراگرد ایستا نیست؛ بلکه پویا است؛
2. فراگرد آغاز و پایان ندارد؛
3. اجزا و عناصر یک فراگرد، دارای کنشهای متقابلاند و هریک بر دیگری تأثیر میگذارد و از دیگری تأثیر میگیرد؛
4. دارای ردیف از اجزا نیست.
مدل فراگرد ارتباط
برلو اجزای مدلش را بهشرح زیر توضیح میدهد: 1.منبع– رمزگذار (The Source-Encoder)؛ یک منبع ارتباط بعد از تعیین روشی که میخواهد با آن روی گیرندهاش تأثیر بگذارد، پیامی را بهقصد تولید هدف دلخواهش رمزگذاری میکند. حداقل چهار نوع عامل در منبع وجود دارد که میتواند صحت آنرا افزایش دهد. آنها عبارتند از: الف) مهارتهای ارتباطی (Communication Skills)؛ پنج نوع مهارت ارتباط کلامی وجود دارد. دو نوع از آنها مهارتهای رمزگذاری است: نوشتن و گفتن؛ دو نوع از آنها مهارتهای رمزخوانی (Decoding Skills) است: خواندن و شنیدن. پنجمین مهارت به فکر یا تعقل (Thought or Reasoning) مربوط است.
البته مهارتهای رمزگذاری دیگری هم وجود دارند، که میتوان مهارتهای درباره نوشتن و گفتن را به سایر رمزگذاریها عمومیت داد. سطوح مهارتهای ارتباطی میتوانند هم در تجزیه و تحلیل هدفها و مقاصد یاری کنند و هم میزان توانایی افراد را در رمزگذاری پیامهایی که مقصود آنها را بیان میکند، تعیین کنند. ب) نگرشها (Attitudes)؛ برلو میگوید، دانشمندان علوم اجتماعی مشکل قابل ملاحظهای در تعیین اینکه منظور آنها از نگرش چیست داشتهاند. او در توضیح مفهوم نگرش، از مثال زیر کمک میگیرد؛ که اگر فرد الف پیشآمادگی (Predisposition)، تمایل (Tendency) و آرزو برای نزدیک شدن یا دور شدن از فرد ب را داشته باشد، در اینصورت نگرشی (مطلوب یا نامطلوب) نسبت به فرد ب دارد.
برلو فراگرد ارتباط را در چند عامل میداند: 1- نگرش نسبت به خود (Attitude Towed Self)؛ نگرشی است که بر رفتار منبع ارتباط تأثیر میگذارد. 2- نگرش نسبت به مطلب خود؛ وقتی یک نویسنده یا سخنرانی مطلبی را بیان میکند، نگرش او تقریبا همیشه از میان پیامش فهمیده میشود.
3- نگرش نسبت به گیرنده؛ نگرش منفی یا مثبت نسبت به گیرنده، برروی پیام منبع تأثیر میگذارد. ج) سطح دانش (Knowledge Level)؛ مقدار دانش یک منبع درباره موضوعش، بر پیام او تأثیر خواهد گذاشت. یک شخص، درباره چیزی که نمیداند، نمیتواند ارتباط برقرار کند. از سوی دیگر اگر منبع، خیلی زیاد بداند، اگر تخصّص خیلی بالایی داشته باشد، ممکن است در مهارتهای ارتباط ویژهاش چنان رفتار تکنیکی بهکار ببرد، که گیرنده پیام او نتواند آنرا درک کند. برلو میگوید یک معلم موفّق هم باید دانش کافی داشته باشد و هم اینکه بداند چگونه آموزش دهد و تدریس کند؛ تا بتواند ارتباط لازم را برای یاد دادن برقرار کند. د) موقعیت منبع در یک سیستم اجتماعی–فرهنگی (Social–Cultural System)، هیچ منبعی بهعنوان یک فرد آزاد و بدون تأثیر از شرایط اجتماعی-فرهنگی، نمیتواند ارتباط برقرار کند. بدیهی است که در مورد منبع عوامل مشخصی چون مهارتهای ارتباطی، نگرشها و دانش او، در نظر خواهد بود؛ اما ما به بیش از اینها نیاز داریم. مثلاً ما نیاز داریم که بدانیم او در آن سیستم اجتماعی-فرهنگی چه جایگاهی دارد، چگونه عمل میکند، چه نقشی ایفا میکند، کارکردهایی که خواستار انجامش هست، پرستیژی که او در مقابل دیگران دارد، زمینه فرهنگی که او در آن ارتباط برقرار میکند و باورها و ارزشهایی که بر او حاکم است، چیست؟ شکلهای رفتاری مورد قبول و شکلهای رفتاری غیر قابل قبول در فرهنگ او کدامند؟ نیاز داریم که درباره انتظارات شخصی او و انتظارات دیگران درباره او آگاه شویم.
سیستمهای اجتماعی–فرهنگی بهطور نسبی عوامل تعیینکننده موارد زیر هستند: انتخاب کلماتی که افراد بهکار میبرند، هدفهایی که برای ارتباط دارند، معنیهایی که برای یک کلمه در نظر میگیرند، گیرندگانی که انتخاب میکنند و کانالهایی که برای انواع پیامها برمیگزینند همه به سیستمهای اجتماعی- فرهنگی وابستهاند.
2- گیرنده-رمزخوان (Decoder-Receiver)؛ برلو درباره این جزء از مدل خود مینویسد: شخصی که در یک سوی فراگرد ارتباط قرار دارد، با شخصی که در سوی دیگر این فراگرد ایستاده، از نظر عواملی که ذکر شد، تفاوتی ندارد. یکی از دشواریهای صحبت درباره فراگرد، این است که وقتی ما با ارتباط درونشخصی روبرو هستیم، فرستنده و گیرنده، هردو، یک نفرند و ما بهناچار در یکسو منبع و در سوی دیگر، گیرنده را قرار میدهیم. در واقع، برای تجزیه و تحلیل فراگرد، منبع و گیرنده را بهطور مجزا بررسی میکنیم و این، دلالت بر آن دارد که برای یک لحظه، پویایی فراگرد را متوقف کردهایم. با چنین توقفی، میتوان گیرنده–رمزخوان را مطالعه کرد. اگر گیرنده، توانایی گوش کردن، خواندن و فکر کردن را نداشته باشد، قادر به دریافت و رمزخوانی پیام منبع رمزگذار نخواهد بود. بههمان ترتیب گیرنده–رمزخوان تحت تأثیر نگرش خود، به رمزخوانی یک پیام میپردازد و با نگرش خود نسبت به خویشتن، منبع و محتوای پیام، رمزخوانی میکند. 3- پیام؛ برلو سومین جزء از مدل خود را به پیام، اختصاص داده و اجزای پیام را به رمز، محتوا و نحوه ارائه، تقسیم کرده است؛ که هریک از این سه، به شرح مفصلی نیاز دارد، که در این مقال نمیگنجد. 4- کانال؛ کانال در نظریههای ارتباط، در سه معنی بهکار برده شده؛ که عبارتند از: روشهای رمزگذاری و رمزخوانی پیام، وسیله نقلیه پیام و وسیله نقلیه حملکننده. ما نیازی به اینکه در مورد وسیله نقلیه حملکننده و معنی آن زیاد بیاندیشیم، نداریم. این موضوع، مربوط به مهندسان، فیزیکدانان، زیستشناسان و شیمیستهاست. ما بیشتر به وسایل ارتباطی عمومی، مانند رادیو، تلویزیون، تلفن، تلگراف، رومه، فیلم، مجله، سخنرانی عمومی، اینترنت و غیره توجّه داریم.
کانال ارتباطی را بهطور فیزیولوژیکی میتوان چنین تعریف کرد؛ که حسهایی است که رمزخوان-گیرنده، میتواند یک پیامی را که از سوی یک منبع-رمزگذار، رمزگذاری و منتقل شده را درک کند. در واقع کانال یک ساز و کار حسّی چون شنیدن، دیدن، لمس کردن و غیره است. به این ترتیب، در یک فراگرد ارتباط فرد با فرد، ساز و کار حسّی فرد، هم نقش رمزخوان را دارد و هم نقش کانال را.»
موضوع دیگری را که برلو در بحث کانال به آن میپردازد، انتخاب کانال مناسب برای هر ارتباط است. او در یک نتیجهگیری مینویسد: ما میتوانیم به کانالها حداقل به سه شیوه نگاه کنیم: ساز و کار جفتی، وسایل نقلیه یا دستگاه نقلیه حملکننده.»
نقد و تحلیل
محسنیانراد در ارتباطشناسی”، مینویسد: بهنظر من، برلو فراگرد ارتباط را زیر عنوان مدل ارتباطی”، بسیار مبسوط توضیح داده است؛ اما در ترسیم یک مدل مناسب یا بهعبارتی، در ترسیم مدلی منطبق با مجموع نوشتههای خود، چندان موفق نبوده است. مثلاً پیام را بهصورت یک حرف M بزرگ بهعنوان حرف اول کلمه پیام در زبان انگلیسی ترسیم کرده و کلمات نحوه ارائه را وسط حرف M و کلمات ساخت و عناصر را بالا و رمز و محتوا را در دو سوی ساق حرف M جای داده است؛ که این جایگزینی بدون نظم و منطق انجام شده است.
درباره این سایت